ژن ژيان ئازادي
اجازه بدهيد سخنانم را با احترام به زينب جلاليان زن مبارز كورد كه ١٤ سال است به دليل آزادي خواهي در زندانهاي ايران بسر مي برد، شروع كنم. و بياد و احترام تمامي زندانيان سياسي كه در ٤٤ سال گذشته در مقابل رژيم تاريك انديش و ظالم حاكم بر ايران ايستادگي كردند…
بياد و احترام آناني كه در كف خيابان ايستادگي ميكنند و در انتظار هيچ دست غيبي و نجات دهنده اي از خارج نيستند! به ياد و حرمت بلوچستان و كردستان و الاهواز، لرستان، گيلان و مازندران و ايراني كه سكوت نكرد و نمي كند.
در چهار دهه اي كه گذشت شبهایی بسياري را بياد دارم که آرزو كردم صبح که چشمانم را باز میکنم، نفس عمیقی بکشم و با خودم بگویم وای، چه کابوسي! و همه آنچه را كه در در ايران با وجود جمهوري اسلامي به ما گذشته تنها كابوسي وحشتناك بوده! اما متاسفانه چنين نيست و وجود جمهوري اسلامي واقعیتیست وحشتناک و من خواب نديده ام!
اجازه بدهید به اوایل انقلاب برگردم.
بيست و دو بهمن ١٣٥٧ روز پيروزي انقلاب ضد سلطنت، شور و حال عجيبي سراسر جامعه را فرا گرفته بود. سال آخر دبيرستان بودم، نوجوان و لبريز زندگی و مشتاق براي تغییرى بزرگ. نه فكر مدرسه و درس، نه فكر امتحانات آخر سال. همه مان لبريز از اميد براي آينده. فكر مي كرديم ديكتاتوري را سرنگون كرديم و ديگر هيچ چيز و هيچ كس نمي تواند جلوي خوشبختي مان را بگيرد! بدون آنكه متوجه باشيم در همان روزهاي اول، “انقلاب” توسط مرتجعين اسلامي دزديده شده
شکوه انقلاب ٥٧ برای بسیاری از ما دوام چندانی نداشت. زنان اولین کسانی بودند که مورد حمله رژیم جدید قرار گرفتند.
٤٤سال از آن روزها مي گذرد، ٤٤ سال است ابر تيره و فشرده اي بر فراز ايران سايه افكنده است، ٤٤ سال است كه جانيان جمهوري اسلامي مانند ضحاك براي بقاي خود جان جوانان سرزمين مان را نسلي بعد از ديگري گرفته و مي گيرند، ٤٤ سال است كه انسانها از حق زندگي برخوردار نيستند، ٤٤ سال است هموطنانمان براي باورهاي سياسي و مذهبي شان زندان، شكنجه و اعدام مي شوند، ٤٤ سال است انسانها حق ندارند آزادانه عاشق شوند، ٤٤ سال است هيچ زني بر مسند قصاوت ننشسته است، ٤٤ سال است حق آزادي بيان جنسي و جنسيتي وجود ندارد، ٤٤ سال است صدای آواز هیچ زنی از رادیو و تلویزیون ایران شنیده نشده.
٤٤ سال است!
آيت الله خميني در سخنراني ١٥ اسفند ٥٧ در مدرسه رفاه گفت: ” با اين زنان لخت، وزارتخانه و ادارات دولتي درست مثل دوره طاغوت پر از گناه و معصيت شده اند….” (كيهان ١٦ اسفند ١٣٥٧) و اعلام كرد؛ زنان كارمند اداره هاي دولتي بايد حجاب اسلامي را براي آبرويشان رعايت كنند. فرداي چاپ سخنان خميني در روزنامه ها، بسياري از زنان كارمند در
اعتراض به حرفهاي خميني دست از كار كشيدن و در بيرون از وزارتخانه ها دست به تظاهرات زدند و تعداد بيشماري از آنان نيز براي تجمع به سمت دانشگاه تهران حركت كردند.
هفدهم اسفند ١٣٥٧، اولين روز جهاني زن يعني تنها كمتر از يك ما پس از پيروزي انقلاب، جنبشي خودجوش براي جلوگيري از تجاوز آشكار اسلام گرايان به حقوق اوليه انساني زنان آغاز شد. زنان آزاديخواه و چپ به عناوين مختلف دست به اعتراض زدند. كارمندان وزارتخانه ها، كارمندان بيمارستانها، پرستاران، معلمان، وكال و… دست از كار كشيدن، تعداد بسياري از دانش آموزان مدارس دخترانه به صف معترضان پیوستند و كلاسهاي درس را تعطيل كردند. اوباشان اسلامي در كوچه و خيابان به زنان معترض و بي حجاب حمله مي كردند تا با ایجاد رب و وحشت آنان را به خانه هايشان باز گردانند. اما زنان تهديد رژيم آيت الله را براي از بين بردن حقوق انساني و حقوق دمكراتيك شان جدي گرفته بودند و كوتاه آمدن در کار نبود. هفده تا بيست و يكم اسفند ماه سال ١٣٥٧، پنج روزي درخشان و فراموش نشدني در تاريخ مبارزات زنان ايران است. زنان از هر طبقه و قشري در تظاهرات شركت مي كردند. بسياري از زنان سنتي با داشتن چادر براي دفاع و حمايت از حقوق دخترانشان براي داشتن حق انتخاب به صف تظاهر كنندگان پيوستند. رژيم عاجز از فرو نشاند اعتراض زنان، تصميم به عقب نشيني گرفت و اطلاعيه اي مبني بر اينكه، “كساني كه زنان را به خاطر پوشش آنان مورد آزار و اذيت قرار مي دهند، هشدار داد كه مجازات خواهند شد.” (كيهان ١٩ اسفند ١٣٥٧). اما اين عقب نشيني تاكتيكي و موقتي بود و موضوع حجاب به پايان نرسيد. بعد از سخنراني آيت الله خميني، از تير ماه ١٣٥٩ ورود زنان بدون روسري به ادارات دولتي ممنوع شد و بالاخره در سال ١٣٦٣ قانون مجازات اسلامي در مجلس، حكم ٧٤ ضربه شلاق براي عدم رعايت حجاب را تصويب كرد.
جنبش ضد حجاب زنان حركتي كاملا مستقل و جدا از هر كونه وابستگي به سازمانهاي سياسي بود. بدين ترتيب نه تنها مردان سكولار و نيروهاي چپ، جز انگشت شماري در جنبش خودبرانگیخته زنان نقشي نداشتند بلكه به خواسته زنان بي اعتنا ماندند
ديكتاتوري مذهبي اسلام گرايان با يورش به حقوق دمكراتيك و انساني زنان شروع شد اما تنها به همين جا ختم نشد، بلكه آغازي بود براي بريدن نفس كل جامعه، شايد يادآوري شعر مارتين نيمولر كشيش پروتستان آلماني در دوران فاشيست اينجا بي مناسبت نباشد؛
اول سراغ کمونیست ها آمدند
سکوت کردم چون کمونیست نبودم
بعد سراغ سوسیالیست ها آمدند
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم
بعد سراغ یهودی ها آمدند
سکوت کردم چون یهودی نبودم
سراغ خودم که آمدند
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید
٤٤ سال گذشت و هنوز يادآوري آن دوران آسان و بدون بغض و اشك نيست. گاهي فكر مي كنم آيا روزي خواهد رسيد كه ديگر لزومي براي روز شماري و يادآروي رويدادهاي تلخ روزهاي بعد از انقلاب اسلامي نباشد؟ آيا فراموش نخواهيم كرد و اين روزهاي تلخ تاريخ مان را بیاد خواهيم داشت تا دوباره تكرار نشود؟
جنبش عدالت خواهي زنان در ايران به بيش از صد سال قبل و حتي به دوران قبل از مشروطيت بر مي گردد. اولين مدرسه دخترانه بنام “دوشيزگان” در دوراني كه هنوز فرمان مشروطه به امضا نرسيده بود توسط “بي بي خانم استرآبادي” در تهران تاسيس شد. اما خيلي طول نكشيد بدليل مخالفت شديد روحانيون، مجبور شدند مدرسه را تعطيل كنند. زنان براي احقاق حق راي، برابري زن و مرد و مشاركت سياسي انجمن هاي زنانه تشكل دادند. فرمان مشروطيت در ١٤ مرداد ١٢٨٥ توسط مظفرالدين شاه امضا شد و مردم مشروطيت را جشن گرفتند. اما مشروطيت براي زنان آزادی به ارمغان نیاورد بلكه مجلس اول مشروطيت زنان را همراه با جانيان و ديوانگان از حق راي محروم كرد. در دوران دوم مجلس شوراي ملي سيد حسن مدرس روحاني شيعه در سخنرانيش در مورد زنان چنين گفت: “از روي برهان بايد سخن گفت و برهان اين است كه هر چه تعمل كنيم، مي بينيم خداوند قابليت در اينها، يعني زنان قرار نداده است كه لياقت حق انتخاب داشته باشند.”
اما همانند ايران كنوني، حضور پر رنگ اسلام گرايان و مخالفت شديد روحانيون در مشروطه و بعد از مشروطه، براي دستيابي زنان به هرگونه آزادي مانند بختكي بالاي سر زنان قرار گرفته بود. اما زنان روشنگرا با تاسيس مدارس، تشكيل انجمن ها و چاپ نشريات مربوط به زنان سرسختانه با ارتجاع مذهبي و استبداد رو در رو مي شدن. سال ١٢٨٩ تا ١٣٢١، بيش از ١٧ نشريه زنان در ايران به چاپ رسيد، نشرياتي مانند؛ دانش، شكوفه، زبان زنان، نامه بانوان، عالم نسوان، زنان ايران، جهان زنان، جمعيت نسوان وطنخواه ايران، نسوان شرق، پيك سعادت نسوان.
وجود همه تجربيات و مقاومتهاي زنان در ٤٤ سال گذشته و حتي در بيش از ١٠٠ سال گذشته است كه امروز همه ما شاهد انقلاب چنين شور انگيز و عميقا فمينيستي در ايران هستيم.
ايران در نقطه اي غير قابل بازگشت ايستاده است. این روزها با قدرت، شجاعت و خلاقيت دختران و پسران جوان، ايران كه لبريز از فداكاري، شور و زندگيست، با همه غمي كه هر روز از خشونت و جنايت رژيم اسلامي ايران به جوانان روا ميدارن، قلبم فشرد مي شود، اما مبارزه در پنج ماه گذشته در سراسر ايران نويد بخش زندگيست. تنها زندگى!
مانند شعاري كه باز الهام گرفته از جنبش زنان كرد در سه دهه گذشته بوده؛
“مقاومت زندگيست”
در زمان فوق العاده استثنائي زندگی می کنیم. روزهاي كه عميقا اميد بخش است و پيام آور فرداي روشن و در عين حال عميقا نگران كننده به دليل ندانم كارهاي داياسپوراي ايراني مركز گرا و تماميت ارضي خواه كه با شوهاي مضحك مثلا ملاقات با سران كشورها و سفر از اين كشور به آن كشور براي ديدار و گفتگو با راست ترين جناح هاي دولتها ي اروپاي و امريكاي مي خواند باز غباي زشت و نامناسب براي جان و تن ايران بدوزند. اپوزيسيون ساختگي فرداي را نويد مي دهند كه جنايتكاري مانند پرويز ثابتي كه قاتل مستقيم گروه بيژن جزني در تپه ها ي اوين بوده است، سر بلند مي كند. فرداي را نويد مي دهند كه شاهشان فكر مي كند درجه فمينيست بودن با تعداد دخترانش تعيين ميشود. سه دختر دارد بنابراين بزرگترين فمينيست جهان است!!!! البته همسرش هم تاييد مي كند!!!
طوفان خنده است!!!!
با همه اين ترسها اما من سخت اميدوارم. نبايد يادمان برود، ما شاهد انقلابی با الهام و رهبری زنان جوان و شجاع ایرانی هستیم… نسلی که در جمهوری اسلامی ایران به دنیا آمده و بزرگ شده است.
نسلی که وحشیگری رژیم بنيادگرايي مذهبي را درهم آمیخته با سرمایه داری بيرحم، زندگی و تا پوست و استخوان احساس کرده است.
به همين دليل است كه در سه ماه گذشته با گاز و مواد شيميائي به جان دختران كوچك ، شجاع و بي پروا ي كه مدرسه و خيابان را از آن خود كرده بودند ، افتاده اند.
این قهرمانان جوان، معنای زندگی و آزادی را می دانند، چشمشان به آینده است، می دانند که هیچ کس دیگری نمی تواند به آنها کمک کند جز دانش، شجاعت و مهربانی هایشان. آنها براي سرنگوني سیستم مخوف و بی رحم جمهوري اسلامي به خیابانها آمده اند، بدون تير و تفنگ ، با موهاي افشان، با سوزاندن روسري هایشان، با رقصیدن در خیابان ها، با آواز خواندن هايشان، با در خيابان بود، و با بی باکی تفسير ناپذيري رو در روی تاریکی ایستادن.
زنان ايران اين بار با اعتماد بنفسي غريب منتظر هيچ نجاب دهنده اي نيستند، همانطور که زنان کورد در روژاوا منتظر نشدند تا دیگران به آنها کمک کنند. آنها بودند که داعش را عقب راندند. و این همان چیزی است که در ایران اتفاق می افتد زنان کورد و اکنون زنان در سراسر ایران پيام آوران زندگي اند پيام آوران فمينيسم به عنوان فلسفه ای برای تغییر در جوامع ، نه جنبش اليتها و در چارچوب جنبش “من هم” Me Too، انقلاب در ايران در پنج ماه گذشته به ما ياد آور مي شود، فمینیزم جنبشي اجتماعي است كه جايش در خیابان هاست نه فقط در آكادميا و محافل روشنفكري و زنان اليت، فمینیسم جنبشی برای تحقق آزادي، برابري و عدالت اجتماعی برای همه افراد جامعه، همه بشريت است!
همه ما در سراسر جهان شعار دختران و پسران در خيابانهاي ايران را شنیدیم؛
ژن ژیان ئازادی
زن زندگي آزادي
شعاري الهام گرفته از مبارزات زنان کورد در حداقل سه دهه اخير!
و تنها با طنين اين شعار جادوي در سقز بود كه ايران به دركي عمومي و فرا گير رسيدن، به خردي جمعي و غير قابل بازگشت، بدون آزادي و برابري براي زنان، بدون آزادی برای کوردستان و بلوچستان و تمامي ملتهاي ساكن ایران، برابری و عدالت برای هیچ کس وجود نخواهد داشت و ممکن نخواهد بود!
این روزها گاهي ميشود كه انگار دوران بعد از بهمن ٥٧ و قدرت گرفتن اين جانيان را دارم دوباره زندگي ميكنم، شبها با يك دنيا غم بزور میخوابم و صبح ها با دستان لرزان تلفن را بدست ميگيرم تا ببينم چه خبر. وحشت از اعدامي ديگر، وحشت از خبر جان ديگري كه زير شكنجه از بين رفته، وحشت از دستگيريهاي بي رويه، وحشت از آدم ربايي هايشان، و وحشت از سكوت جهان!
با همه اين غمها اما اينبار سخت اميدوارم. ميدانم آغاز پايان اين رژيم است و بس!
در ميان همه خبرها و زجه مادران كه نازنين هایشان را از آنان گرفته اند، براي كمي نفس كشيدن سراغ نامه هاي فرزاد كمانگر مي روم.
قسمت كوتاهي از يكي از نامه هايش را كه خيلي دوست دارم را برايتان اينجا مي خوانم:
“در خيال چوپي در دست من بود. كاري كه در هيچ عروسي انجام ندادم، میرقصیدم و بدور خودم ميچرخيدم و داد ميزدم؛
شا باش، شاباش همه مادراني كه حسرت ديدن فرزند بر دلشان سنگيني مي كند.
شاباش، شاباش به همه دختر و پسرهاي عاشق ميهن كه ديگر در بين مان نيستند.
شاباش، شاباش “بووكي ئازادي” (عروس آزادي) آنگاه كه به سرزمينم باز ميگردد و زمين به زير پاي او و جوانان همراهش به لرزه در مي آيد.”
براي همين زيباي هاست كه من سخت اميدوارم و ميدانم كه فرزندان نازنینمان در ايران اين بار كوتاه نخواهند آمد. مي دانم هدفشان فقط سرنگوني اين رژيم نيست بلكه فرداي ايران را بدور از هر ديكتاتوري و ناسيوناليست و مركز گرايي مي خواهند.
فرداي ايران زيباست و مهربان!
ژن ژيان ئازادي!
سپاسگزارم!