دانیل دراووت (شان کانری) در فیلم “مردی که می خواست سلطان باشد” (ساخته جان هیستون، 1975) سربازی انگلیسی است که به همراه همقطار خود، پیچی کارنهان(مایکل کین) در هندوستان در ارتش انگلستان خدمت کرده است. این دو که از زندگی خود خسته شده اند تصمیم می گیرند به منطقه ای دور دست بنام کافرستان بروند تا به نان و نوایی برسند.
اهالی ناآگاه کافرستان، این دو انگلیسی، بخصوص دانیل را در حد خدایان بالا می برند و شروع به پرستیدن او می کنند. دانیل که امر به او مشتبه می شود و غره از موقعیت جدید خدا گونهاش، حکومت ظالمانه خود را مستقر کرده و در ادامه هوس تصاحب دختر جوانی را میکند که راضی به خواسته خدای جدید نیست.
در پی ماجراهای گوناگون، دختر جوان در یک عمل دفاع از خود گوش دانیل را گاز میگیرد و باعث خونریزی سلطان میشود. مردم ناراضی که تاکنون بخاطر اعتقاداتشان، ظلم و جور سلطان را نادیده میگرفتند، با دیدن جاری شدن خون از خدایی که می پنداشتند زمینی نیست، به او حمله کرده و او را سرنگون می کنند.
کشته شدن فخریزاده که فرقی نمی کند توسط چه کس یا کسانی و چگونه مجازات شد، بوضوح نشان داد که امپراتور پوشالی حاکم بر ایران لخت است. رژیم در طی سالیان گذشته با استفاده از قساوت و بیرحمی در کشتار در خیابان و زندان، سعی در نمایش دادن قدر قدرتی خود و ترساندن مردم داشته است.
صرفنظر از هر گونه تبعات سیاسی و تعادل قوایی ناشی از این اقدام، این واقعیت به اثبات رسید که تنوره کشیدن دیو حاکم و نوچههای جنایتکار پاسدارش فقط برای ترساندن مردم است تا ناتوانی اش را بپوشاند. اما واقعه آبسرد فشرده شدن دندان بر گوش خامنهای بود.