پرونده اتمی رژیم به شورای امنیت ارجاع شد

2/4/2006

مصاحبه با عبدی هزارخانی، مسئول بخش سیاسی حزب سبزهای ایران در مورد پیامدها و اقدامات بعدی پس از ارجاع پرونده

ایران سبز: آقای هزارخانی بالاخره پرونده اتمی رژیم به شورای امنیت رفت. این خواسته اپوزیسیون مترقی و واقعی منجمله حزب سبزهای از دیرباز بوده است. نظرتان را در این مورد بیان کنید.

عبدی هزارخانی: با تشکر، بله بالاخره این پرونده به شورای امنیت رفت و رژیم یک ضربه استراتژیک دیگر دریافت کرد. همانطور که سخنگوی حزب سبزهای ایران بلافاصله پس از جلسه وزرای خارجه کشورهای عضو دائمی شورای امنیت در 10 بهمن اعلام کرد، سرنوشت سیاسی کشورمان به مرحله نوینی ارتقاء پیدا کرد. بزرگترین پیام این ارجاع پرونده، شکست کامل سیاست مدارا، خشنود سازی آخوندها یا آنطور که معروف شده است سیاست مماشات است. حالا دیگر بسیاری از مسائل تغییر می کند. بسیاری از خطها می سوزد و پیامدش را خواهیم دید. آنهایی که طی این سالها به عناوین مختلف سعی می کردند بصورت مستقیم و غیر مستقیم از رژیم حمایت کنند، باید بروند ماستها را کیسه کنند و در مقابل دلسوزان واقعی ایران و ایرانی صحت نظراتشان به اثبات می رسد. بودند کسانی که هرگز فکر نمی کردند و باور نداشتند که پرونده رژیم تحت هیچ شرایطی به شورای امنیت ارجاع شود اما امروز دیدیم که شد. به همین منوال بسیاری هرگز روی اینکه این رژیم تغییر کند، حساب نمیکردند و نمی کنند، اما باید بگویم که علیرغم میلشان این رژیم با تمامی دیدگاه بینادگرایانه، ضد زن و ضد مدرنیسم و فاشیسم مذهبی و کثافاتی که از اعماق قرون در زمان انقلاب ضد سلطنتی فرصت پیدا کرد که به حکومت دست پیدا کند، به زباله دان تاریخ فرستاده خواهد شد.

ایران سبز: آقای هزارخانی، آیا ارجاع پرونده به معنای تمام شدن کار رژیم است؟ در گفته های شما اوضاع بسیار مثبت ارزیابی می شود، آیا فکر می کنید این پایان ماجراست؟

عبدی هزارخانی: به هیچ وجه، این تازه آغاز ماجراست، آغازی از فصلی جدید در موقعیت سیاسی ایران که رژیم در سراشیب سقوط قرار گرفته و هر چه زمان بگذرد سرعتش بیشتر می شود. ترمزی هم در کار نخواهد بود. این قدم اول است. پس از ارجاع پرونده، چندین عمل و مرحله دیگر باید اتفاق بیافتد که البته به کوشش و تلاش اپوزسیون و ایرانیان احتیاج دارد. قدم بعدی باید فشارهای سیاسی و اقتصادی بر رژیم باشد. برخی دومی را بزبان نمی آورند که بگویند نگران مردم هستند و راجع به اولی هم هیچ پیشنهادی هم ندارند. تازه من دارم راجع به آنهایی می گویم که بدشان نمی آید رژیم تغییر کند و البته زیاد پیگیر هم نیستند. بگذارید من نظر خودمان یعنی حزب سبزهای ایران را بیان کنم و در مقابل به بررسی نظرات دیگر بپردازم.

از نظر ما قدم بعدی یعنی فشار سیاسی به دو طریق امکان پذیر است که هر دوی آنها هم باید بوقوع بپیوندد. اولین قدم بیرون آمدن نام مجاهدین خلق از لیست تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپاست. گنجاندن نام مجاهدین خلق در لیست تروریستی محصولی از سیاست مماشات با آخوندها بود که غرب آن را امتحان کرد و اکنون با ارجاع پرونده این سیاست به بن بست رسیده است. حالا نتیجه منطقی و طبیعی این است که نام مجاهدین از این لیست کذایی بیرون بیاید. در حقیقت غرب با دادن امتیاز به جمهوری اسلامی تمامی اپوزسیون را در لیست قرار داده بود، حال اینکه فقط نام مجاهدین را در لیست گذاشته بود، به معنای این نبود که بقیه خوبند. وقتی غرب با رژیم در ماه عسل مماشات بود، معنی اش این بود که به هیچ وجه اپوزسیون را به حساب نمی آورد، حتی آنهایی هم که فکر می کردند که این مشکل فقط مشکل مجاهدین است. بنابراین قدم بعدی این است که مجاهدین از لیست در بیایند که البته ساده هم نیست. به دو دلیل، یکی اینکه بعضی ها حتی با شکست سیاست مماشات هنوز سعی خواهند کرد که آنها را در لیست نگه دارند برای بازگذاشتن در مصالحه احتمالی که خدمتتان عرض می کنم که چرا دیگر امکان پذیرنیست. دوم اینکه وقتی یک سیاست به شکست می خورد تغییر سریع آن برخی اوقات امکان پذیر نیست. وقتی واگن یا ارابه یک سیاست براه می افتد ایستادن و یا معکوس کردنش آسان نخواهد بود.

چرا مصالحه احتمالی امکان پذیر نیست؟ بگذارید مثالی بزنم و کمی به عقب برگردیم. یادم می آید که کیوان به عنوان سخنگوی حزب در گنگره ایرانیان طرفدار شورای ملی مقاومت در تابستان امسال در جنوب کالیفرنیا سخنان کوتاهی ایراد کرد که نتیجه گیری اش این بود: او به غرب گفت که اگر می خواهید رژیم در مورد مسائل اتمی در برابرتان تمکین کند، نام مجاهدین را از لیست در بیاورید تا ببینید که چگونه نمایندگان رژیم در برابرتان سر خم می کنند. (نقل به مضمون). به اعتقاد من رژیم در یک حالت و فقط در یک حالت ممکن بود که از مسئله اتمی اش کوتاه بیاید، (حالا به ظاهر یا واقعی بحثش جداست) و آن شرایطی بود که غرب مجاهدین خلق را به نفع رژیم از سر راه بردارد. برعکسش هم درست بود. اگر غرب نام مجاهدین را از لیست زودتر از اینها در می آورد، رژیم خودش را زودتر می باخت و تن به شرایط غربی ها می داد. این اتفاقات نیافتاد. غرب هرگز به رژیم اعتماد نکرد، به مجاهدین هم اعتماد نکرد.. حالا شرایط کاملا تغییر کرده است. حالا دیگر شرایط از دوران وجه المصالحه شدن مجاهدین هم گذشته است. گفتم که یک فاز عوض شد و شرایط در این هفته با هفته قبل و پیشترش تغییر کرده است. الان بیرون آمدن نام مجاهدین از لیست دیگر نه یک تاکتیک برای عقب راندن رژیم است بلکه نتیجه منطقی روند اوضاع است. زمانش را نمی خواهم پیش بینی کنم. در آنطرف قضیه هم رژیم دیگر شانس هیچگونه مصالحه ای را با غرب بر سر اپوزیسیونش ندارد. آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. بنابراین خواست ما به عنوان یک جریان اپوزسیون این است که نام مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا هر چه زودتر خارج شود و بر همین اساس هم از همه جریانات و گروهای سیاسی ایران می خواهیم که در برآورده شدن این خواست در یک کارزار مشترک تلاش کنند. درآمدن نام مجاهدین از لیست به ایجاد جبهه همبستگی میان نیروها و اقشار مخالف رژیم بسیار کمک می کند، چرا که بسیاری از افراد و جریانات بخاطر محدودیتهای حقوقی و قانونی تاکنون از نزدیک شدن به مجاهدین ملاحظاتی داشتند. البته این، همه موانع بر سر ایجاد جبهه همبستگی تاکنون نبوده، در آنسوی قضیه هم ضعفهایی وجود دارد که همه باید در بر طرف کردن موانع بکوشند.

در ادامه صحبت خدمتتان عرض کنم که دومین قدم سیاسی، تلاش برای اخراج نمایندگان رژیم از سازمان ملل و دیگر مجامع بین المللی است. همان نوع فشارهایی که به رژیم آپارتاید در گذشته وارد می شد. براستی هم که آپارتاید مذهبی رژیم جمهوری اسلامی بسیار از نوع آفریقای جنوبی اش بدتر است. این رژیم نماینده مردم ایران نیست بنابراین افراد ریشو و شپشویی که گاه در این مجمع یا آن نهاد بین المللی بنام نماینده مردم ایران حضور دارند باید اخراج شوند. اینها پروژه های مشخص سیاسی برای فشار بیشتر روی رژیم پس از ارجاع پرونده اتمی به شورای امینت است. در پایان در مورد بلبشوی فکری برخی از جریانات سیاسی در مورد این مسائل خواهم گفت.

فشار دیگر پس از ارجاع پرونده به شورای امنیت تحریم نفتی رژیم است. در باره این موضوع بسیاری از افراد و جریانات سیاسی گویا می ترسند حرف بزنند و دو دوزه بازی می کنند تا مثلا خودشان را طرفدار مردم نشان دهند. دلیلشان هم اینست که فشارهای اقتصادی مستقیما بر مردم وارد می آید و این مردم هستند که متضرر خواهند شد و نه رژیم. می گویند که رژیم به هر حال کارش را می کند و رژیمی ها که پول دزدی هاشان را دارند و خرج می کنند ولی این مردم بدبخت هستند که همین اینقدر نان خشک هم گیرشان نمی آید. بنابراین این افراد و جریانات اگر هم از تحریم نفتی اقتصادی رژیم بدشان نیاید، آنرا بر زبان نمی آورند که بده نشوند.

اصولا این یک بدبختی در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان است. کمتر می بینیم که یک جریان مثل حزب سبزهای ایران کاملا روشن و صریح و شفاف اظهار نظر کند. اسمش را هم می گذارند سیاست. سیاست چون از نظر برخی ها یعنی دروغ بنابراین اینطور توجیه می کنند که خوب اگر شد که ما هم نفعش را می بریم، اگر نشد و اوضاع خراب شد، ما بعنوان درخواست کننده این موضوع، هر چه که می خواهد باشد، خراب نمی شویم. مثلا در مورد همین ارجاع پرونده. جدا از آنانیکه به ظاهر در صف اپوزیسیون بودند و می گفتند که غنی سازی حق ماست (یعنی خودشان را با رژیم در یکجا قرار می دادند) برخی ها برای ارجاع نشدن پرونده به شورای امنیت پیشنهادات مضحک 5 سال در روسیه 5 سال در ایران می دادند و یا چند حزب و سازمان در اطلاعیه مشترک یکی به میخ میزدند و یکی به نعل و می گفتند در این که فناوری هسته ای حق ایران و خواست مردم ایران است شکی نیست اما این رژیم می خواهد ماجراجویی کند. (کی گفته خواست مردم ایران است. این لاطائلات را رژیم به خورد مردم کشورهای دیگر و ژورنالیستهای غربی می دهد.) و برخی ها که حتی در فوروم های ضد گلوبالیستی فعال هستند می گفتند که اصلا این پرونده نباید به شورای امنیت برود، چرا که غرب و نئولیبرالیستها خواستار آن هستند و برخی ها هم فیل ضد امپریالیستی شان یاد هندوستان می کرد و همنوا با کاسترو و چاوز رای منفی به درخواست پنج کشور عضو دائمی و آلمان می دهند. توده ای ها هم که طبق معمول این شعار را می دهند که خطر امپریالیسم آمریکا جدی و فوری است متحد شویم (البته به نفع رژیم) ایندفعه در برابر اشغال خوزستان. ظاهرا برخی ها با نام ملی و وطنپرست و ایراندوست و عیره، به هر نحوی شده می خواستند ارجاع پرونده و فشار بر روی رژیم را با حمله نظامی یکی کنند. این یعنی خاک پاشیدن به چشم مردم.

حزب سبزهای ایران از همان ابتدا می گفت که فشار روی این رژیم هر چه دیرتر شروع شود، تهدید حمله نظامی به ایران بیشتر می شود. اتفاقا هر چه سیاست مماشات بیشتر پیش برود، بن بست راههایی غیر از جنگ بیشتر در تقدیر خواهد بود. سیاست مماشات اتفاقا به جنگ راه می برد و سیاست قاطعیت در برابر رژیم به راههای دیگر، منجمله تغییر دمکراتیک از طریق خود مردم ایران. مثلا در آنطرف که رژیم از خواست دسترسی به بمب اتم کوتاه نخواهد آمد و در این طرف هم که آمریکا و اسرائیل به هیچ وجه ایران با بمب اتمی را تحمل نخواهد کرد، بخصوص که برادران حماس ی رژیم هم که در یکقدمی اسرائیل به قدرت رسیده اند. اصلا رژیم برای نابودی اسرائیل به موشک شهاب 2 یا 3 احتیاج نخواهد داشت حماس در یک قدمی هدف است. بردن مسئله تسلیحات هسته ای رژیم به شورای امنیتی که کشورهای دیگر نیز که خواهان ایران اتمی نیستند و در آن حضور دارند و در ضمن سودای خاورمیانه ای ندارند احتمال وقوع جنگ را تقلیل می دهد. بنابراین یکی کردن ارجاع پرونده هسته ای و حمله نظامی خارجی به خاک ایران یک دروغ بزرگ بود که رژیم سعی داشت آنرا اثبات کند و متاسفانه برخی ها در اپوزیسیون هم مروج آن بودند.

موضوع تحریم نفتی واقتصادی در حال حاضر نیز یکی از آن موارد است. تقلیل دادن موضوع تحریم نفتی و اقتصادی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی به اینکه مردم همین نان خشک هم گیرشان نخواهد آمد، در یک تحلیل سیاسی بسیار سخیف است. ندیدن این واقعیت که اساسا هزینه های پروژه های تروریستی رژیم در عراق و خاورمیانه از همین فروش نفت و مازاد درآمد آن تامین می شود، ندیدن تصویر بزرگتر است. طرحهای تروریستی، حمایت از گروههای تروریستی در خاورمیانه و در کل جهان یکی از ستونهای اصلی رژیم است که در صورت ضربه خوردن، رژیم تعادلش را از دست می دهد. این موضوع که رژیم در خاور میانه از نظر ایدئولوژی بنیادگرایانه اش طرفدار دارد درست، اما کیست که نداند اگر حقوق های ماهیانه چند صد هزار دلاری رژیم به این گروههای تروریستی از حماس گرفته تا جهاد اسلامی و حزب الله و غیره که تعدادشان از صدها هم تجاوز می کند، نرسد، کسب و کار همان مرتجعین لبنانی، فلسطینی، عراقی، مراکشی، سودانی و غیره هم کم رونق خواهد شد. بنابراین بسته شدن شریانهای مالی مافیای تروریسم که مرکزش در تهران است، یکی از بزرگترین ضربه ها بر پیکر دشمن ترین دشمنان مردم ایران یعنی رژیم دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران است.
15 بهمن 1384